- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
بـاز دلـم در هـوای حـضـرت هـادی پَـر زده تا سـامـرای حـضرت هادی میكِـشـدم سـمـت بــارگـاه رفـیـعـش جَـذْبـۀ گـنـبـدْ طـلای حضرت هادی پَـر زدهام تـا كـه آشـیــانــه بـگـیــرم گوشۀ صحن و سرای حضرت هادی بـارِ سـفـر بـسـته از دلـم، غـمِ عـالَـم در دلِ بـیتُ الـولای حـضرت هـادی جامعه را خط به خط، به چشم كشیدم با نَـفَـسِ دلـگُـشـای حـضـرت هـادی بـلـكـه هـدایـت شَـوَم، مُـدام مـیاُفـتـم مُـلتـمـسـانـه به پـای حـضرت هادی چایی شیرینِ مُوكـبِ دَمِ صحن است داروی دارُ الـشّـفای حـضرت هادی زادۀ إبنُ الرّضاست، حضرت حق هم هست رضا، با رضای حضرت هادی نیـمۀ مـاه است و بین ماه هـویداست عـكـسِ رُخِ دلـرُبای حـضرت هادی بُـرده دل از حـضرت جـوادُ الائـمّـه چهرۀ چون مرتضای حضرت هادی ای به فـدای لبـش كه غـنچـۀ بـوسـه كاشـته بر گـونـههای حضرت هادی "فـاطـمه" آورده گُـل برای "سـمانه" در عوضِ رو نـمای حضرت هادی گرچه زمینش كشیده است در آغوش مسندِ عرش است جای حضرت هادی كوری چشمان شورِ خصم، بلند است قـامـتِ سـبـزِ لـوای حـضرت هـادی كاش كه "سائل"شبی كنار ضریحش شعـر بخـواند بـرای حـضرت هادی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
امشب وزیده است به یثرب نسیم عشق پیچـیده در فـضای مدیـنه شـمـیم عشق در آن بهـشت حُسن، صفا موج میزند مـاهـی دمـیـده اسـت بـه انـوار ایـزدی مهـری رسـیده است در آفـاق سرمدی نورخدا ز عرش به سوی زمین رسید؟ یا جلـوهای ز نـور رسول امین رسید؟ او در حریم قـرب خـداوند محرم است معراج او همشه به عرش معظم است آئـیـنـۀ صـفـات مـبـیـن اسـت این امـام گـنـجـیـنۀ معـارف دیـن است این امـام دین جاودان ز کوشش و سعی تمام اوست جود وکرم سجیّت و احسان مرام اوست از او سخن به طـبع من الهـام میشود یـادش کـه مـیرسـد دلـم آرام میشـود بخـشـیـدهانـد بر من مـسکـین ولایـتـش دارم به دست گـوهر مهـر و محـبتـش
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
ای عاشـقـان دوبـاره زمان صفا رسید نـوری دگـر ز مـنـبع نـور خـدا رسـید آمـد یـگــانـهای کـه ز یــمـن ولادتـش پیـوسته بهـر ما ز خـداوند عـطا رسید حور و مـلک غریق تعجب زروی او عالم گـرفته عـطـر ملـیـحی ز بوی او جـانـم فــدای او کـه دلــم را جـلا دهـد دردی اگـر رسـد به نـگـاهی دوا دهـد قـاصر بـود زبـان ز ثـنـای نـگـار من یـکـتـا بـود جــمـال دل آرای یـار مـن
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
تا ده شـمردیم و خـدا آورد نور دیگری مستیم هر بار از خمی، این بار جور دیگری این نور هربار آمده یک سال برْکت کِشتهایم این روزها از کوی ما دارد عبور دیگری یک عمر پای سفرۀ این خاندان بودیم و شکر نام عـلی بار دگـر آورده شـور دیگری دنیا اگر با سامری بستهست عهد دوستی غم نیست، ما و سامرا و کوه طور دیگری اسم امیرالمـومنین، رسـم امیرالمـومنین گویا نجف در سامرا دارد ظهور دیگری الله اکـبـر بـر لـبـم امـا خــدا را دیــدهام در واژههای جامعه با هر مرور دیگری بین لغتها گشتهام هادی شبیه مهدی است یعنی هنوز آن دورها پیداست نور دیگری
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت امام هادی علیهالسلام
حرمت شوکت محض است ولی زیبا هم متـوسـل به شکـوه حـرمت طـوبـا هم غرق در جامعه و مست غدیریه شدیم من و صحن حرم و کوه و خُم و دریا هم از هلال رجب و نیمۀ ذیالحجه گذشت آنچه در قدر سرودیم در عاشـورا هم چه نیازی به طبیب است اگر نزد توأیم که شـفـا میدهـی آری متـوکل را هم تو علی هستی و در کنج قفس هم بروی نزد تو ناله کـند شـیر که من روبـاهم دل بگو آینه و شیشه اگر مال تو نیست بشِکـن آیـنـه و شـیـشه و دل را با هم
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
گـشـت تا قـافـلـهات بـین بیـابـان پـیـدا در گذر شد بدنم زخمی و عریان پیدا آب هم بود ولی تشنه بمیرم عشق است شاهدم هست ازین کـاسه و دندان پیدا گیسویم خاکی خاکیست خبر داری که گیسویت هست دراین موی پریشان پیدا تن من ماند زمین ماند زمین ماند زمین بهـر دفـنـم نـشده چـند مـسـلـمان پـیـدا بخدا جـای زن و بچه تو اصلا نیست کـربلا هر طـرفـش بوده مغـیلان پیدا به دلم هیچ! به دستان خودت رحمی کن خاتـمی مـانـده به دسـتان سلیـمان پیدا
: امتیاز
|
مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
مسـلم که از حـسیـن سـلام مـکـرّرش باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش فرموده مدح و منقـبتـش را به افـتخار ثاراللّهی که بوده نـبی مـدح گـسـترش ایثار و عزم و غیرت و آزادی و شرف تـعـظـیـم میکـنـنـد هـمه در بـرابـرش حیـرت برند اهل فـضیلت به رتـبهاش زانـو زنند اهل کـرامت به محـضرش مبهـوت گـشـته آدمـیان و فـرشـتـگـان از عـزّتی که کرده عـطا حیّ داورش تعـریف کرد و داد خـبر از شهـادتـش بــا دیــدن عـقـیـل هـمـانـا پـیـمـبــرش این است آن شهید که در یاری حسین تا روز حشر مسجد کوفهست سنگرش لبّیک او حسین و طوافش به موج خون تکـبـیرها بـلـند ز هر زخـم پـیـکـرش پیـوسته بوی عـطر گـل نـیـنـوا گرفت زآن دستههای نی که عدو ریخت بر سرش سر داد و سر نکرد به جز بر حسین خم ای جان فدای پیکر در خون شناورش این است آن قـتـیل که بر زندگان دهد روح حـیــات از نـفـس روحپــرورش بـالای دار رفـت و هـمه سـربـهدارها گـلبـوسه میزنـنـد به قـبـر مطهّـرش
: امتیاز
|
رباعی های شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
پیـغـمـبر درد بـود و هـمدرد نداشت از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت ******** محمد علی جوشقانی ******** من در بـر کــشـتـی نـجــات آمـدهام در ســاحـل چـشـمـۀ حـیـات آمـدهام تا زودتـر از زود گـنـاهـم بـخـشـنـد قـبـل از عـرفـه در عـرفـات آمـدهام ******** سید رضا مویّد ******** آهنگ سـفـر کرد به فـرمان حـسین در کوچۀ کوفه شد غزلخوان حسین ******** غلامرضا شکوهی ******** در شـهـر نمانـده اهل دردی جز تو در جادۀ عـشق، رهـنـوردی جز تو ******** سید مهدی حسینی ******** در شهـر دلی، به شوق پـرواز نبود بـا حــنـجــرهٔ بــاغ، هــمآواز نــبـود ******** میثم مومنی نژاد ******** تنهـا نه کـسـی تو را هـمـاورد نبود یک مردِ نـبـرد، یـار و همدرد نبود ******** احد ده بزرگی ********
: امتیاز
|
مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
طلـوع کرده شفـق در نگـاه شعـلهورت اسیر چـشم تو باران، نسـیم در به درت تو از کدام لبِ تـشنه قـصه میخـوانی؟ که رودهای جهـان گـشـتهاند همسفـرت چه بر تو رفت در آن لحظهای که فهمیدی از آب و رنگ خیانت پُر است دور و برت چه داغها که دلت را پُر از شرر کردند چه زخمهای عمیقی که مانده بر جگرت نه آسـمان که شـبی بیسـتاره و تاریک که تکه ابـر سـیـاهیست در نگـاه ترت تو را چنان که تویی هیچکس نخواهد بود اگر جـدا شـود از تن هـزار بـار سـرت
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر اینجا نیا، دیگر نداری خانه در این شهر یـادم میآید تا کجـاهـا کـیـسهای نان را میبرد آن شبها علی بر شانه در این شهر وقتی تمام مردمانش جاهلاند ای عشق! پیدا نخواهی کرد یک دیوانه در این شهر آواره، گشتم کوچهها را یک یک اما نیست جز طوعه هرگز قامتی مردانه در این شهر هرکس که روزی نامهٔ یاری برایت داد شد نیـزهدار لشکر بیگـانه در این شهر دورت بـگـردم! بـادهـای شــام آوردنـد انگار با خود قحطی پروانه در این شهر این نامه از مسلم به دستت میرسد اما کشتند او را ناجوانمردانه در این شهر
: امتیاز
|
ذکر مصیبت خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مکه
بار بربـنـدیـد آهـنگ سـفـر دارد حسین نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین خنجر نامردمی خوردن ز اهل کوفه را خوب میداند که میراث از پدر دارد حسین اهلبیتش را ببین همراه خود آورده است چونکه از پایان کار خود خبر دارد حسین تا بگوید شرط دینداری فقط آزادگیست روی دستش غنچهای بیبال و پر دارد حسین بانگ بر زد پیکری بیدست «اَدرک یا اَخا« ناگهان دیدند دستی بر کمر دارد حسین کوه صبر است او که هم داغ برادر دیده است هم تک و تنهاست، هم داغ پسر دارد حسین بر فراز نی نگاهش را به صحرا دوختهست آه اگر از اهلبیتش چشم بردارد حسین کاروانی نیزه و شمشیر و خنجر پیش رو کاروانی اشک و ماتم پشت سر دارد حسین تا که حـج ناتـمام خـویش را کـامل کند ترک سر کردهست، احرامی دگر دارد حسین
: امتیاز
|
ذکر مصیبت خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مکه
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای تا که از مشرق دمیدی، سرخرو چون آفتاب روشنایی از کران تا بیکران آوردهای تا چو نیلوفر زدی در برکۀ خون، دست و پا پای از رفعت به اوج کهکشان آوردهای آب دادی تا گُلِ توحید را از جوی خون در کویرستان بهاری بیخزان آوردهای نام تو شد شهره در آفاق چون آیات نور تا به روی نیزه قرآن بر زبان آوردهای از منا برتـافـتی رو، آمـدی در کـربـلا فدیه با خود کاروان در کاروان آوردهای برد ابراهیم اگر از بهر قربان یک ذبیح تو به مذبح، کودک و پیر و جوان آوردهای در زمان قحطسال عشق و ایثار و خلوص تو حدیث عاشـقی را در میان آوردهای خون پاکت شعله زد بر خرمن بیداد و کفر بهر اهـریمن شهـابی بیامـان آوردهای تـربت پـاک تو بادا غـرقـۀ عطر درود چون گـل آزادگی را ارمـغان آوردهای
: امتیاز
|
ذکر مصیبت خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مکه
بار بر بستهای ای دل، به سلامت سفرت میبـری قـافـلۀ اشک مـرا پـشت سرت راه میافتی و باقیست به خاک عرفات حرفهایی که روان بود از آن چشم ترت به کجا میبـرد این راه بـلاخـیز تو را! کـودکـاناند و زنـاناند چرا همسـفرت؟ ز امر حق قصد سفر داری و زین غم دلها میشـود از سـر دلـباخـتـگی دربهدرت خـبر قـاصد تو میرسـد از طـوفـانهـا این خبر چیست؟ که داغیست گران بر جگرت میرسی کمکم و پیداست به پهـنای افق خـیمۀ در دل صحـرای بلا شـعـلهورت میهمان هستی و با نیـزه و شمشیر چرا میزبان تو گرفتهست چنین دور و برت؟ روزهـا میگـذرد میرسـد از راه آخـر آن غروبی که سر نیزه روان است سرت
: امتیاز
|
ذکر مصیبت خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مکه
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی احرام حـج بستی و عـزم کـربلا کردی تو در تـمام راه، دور عـشق چـرخـیدی حاشا اگر یک لحظه حَجّت را رها کردی هـفتاد دفعه دور معـشوق خودت گشتی آخر به روی نیـزه حَجَّـت را ادا کردی شیطان به رویت سنگ زد، از کوفه پرسیدم: کافر چرا اعمال حج را جا به جا کردی تا پای جان ماندن همان عهد قشنگی بود عهدی که کوفی بست اما تو وفا کردی خـون خـدا بودن قـیـامت میکـند در تو حق داشتی تا محشرت را خود به پا کردی تو خوب میدانستی آنجا یار و یاور نیست حس میکنم از کربلا ما را صدا کردی اینکه تو ابن بـوتـرابـی اتـفـاقـی نـیست تو خاک را با خون پاکت کـیمیا کردی حالا دلم با هر تپش صحن و سرای توست یک کعبهٔ ششگوشه در قـلبم بنا کردی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
دوبــاره مــوسـم آه و نــوا شـد دل مـا بـا غـم یــار آشـنــا شـد امام پنـجـم ما گـشـت مـسـمـوم به قـرآن مـبـین و دین فـدا شـد
: امتیاز
|
زبانحال امام محمد باقر علیهالسلام قبل از شهادت
مگـر میشـود گـریـه بسـیـار کرد مگـر میشود دیـده خـونـبـار کرد ولی از غم و غصهاش دق نکرد! مگر میشود خـیـمه سـوزان شود در آن شعـلـهها عـمّه حـیران شود ولی از غـم و غصهاش دق نکرد مگـر مـیشـود گـفـت از سوخـتن چههـا میکـشـیـد عـمـه خـوب من ولی از غـم و غصهاش دق نکرد مـگـر مـیشـود لـشـگـر نـیـزهدار بـیـوفـتـد به دنـبـال یک طفـل زار ولی از غـم و غصهاش دق نکرد حـرم شـد گـرفـتـار رنج و عـذاب چهها کـرد با دستهـامـان طـناب ولی از غـم و غصهاش دق نکرد شبی که حرم سمت غمخـانه رفت به مهـمـانی قـصـر شـاهـانه رفت ولی از غـم و غصهاش دق نکرد کنون این من و این دل گریه خیز کـه اشـکـم بُـود کـربـلا را گـریـز ولی از غـم و غصهاش دق نکرد
: امتیاز
|
زبانحال امام محمد باقر علیهالسلام قبل از شهادت
زهر آخر راحـتم کرد از جـفای کربلا شاهـد عـیـنی شدم در مـاجـرای کربلا سالها همچون پدر خون گریه کردم بر حسین کاش میشد جان دهم در روضههای کربلا همسفـر بودم به سنِ کودکی با کاروان صحنههایی دیدهام در جای جای کربلا
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
طفل باشی غم بسیار ببینی سخت است غنچه باشی ستم خار ببینی سخت است غربت و غارت و داغ و عطش و در به دری نصف روز این همه آزار ببینی سخت است اربـاً اربـا تن خـونـین اذان گـوی حـرم به زمین دست علمدار ببینی سخت است روی تل بر سر و سینه زدن و بیکسی دخـتر حـیـدر کـرار ببـیـنی سخت است زیـر پـا و تـه گــودال امــان از گـودال یک تن و آن همه اشرار ببینی سخت است بین یـک خـیـمـه آتـش زده بـابـایـت را با تن خسته و تبدار ببینی سخت است سر هـجـده پـسر فـاطـمه را بر سـر نی با دو تا چشم گهربار ببینی سخت است روضه ام حرف رباب است اگر حرمله را در همه عمر تو یکبار ببینی سخت است به خدا هیچ کجا سخـتتر از شـام نـبود عمه ات را سر بازار ببینی سخت است پایکوبی و کف و هلهله و خنده و رقص دور یک مشت عزادار ببینی سخت است بین نا محرم و بر ناقه و طفـلت به بغل مادرت را که گرفتار ببینی سخت است دخـتـران عـلی و فـاطـمـه بـازو بـسـتـه وسط مجـلس اغـیار ببـینی سخت است طفل باشی ولی هـمبازی خود را دیگر خسته و دست به دیوار ببینی سخت است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
روضــهدارِ مـــنــا تـوئـی آقـا شــاهــدِ کــربــلا تــوئــی آقــا پیش تو مـادرت زمین خورده نــوۀ مـجــتــبــی تــوئــی آقــا هـمـره عــمـه آمــدی گــودال راویِ مـــاجــرا تــوئــی آقـــا آنکه دیـده گـروه گـروه زدنـد سنگ و چوب و عصا توئی آقا آنکه دیده به زیرِ چکـمۀ شمر شـاه، زد دسـت و پـا توئی آقا آنـکـه دیـده تـمــام قــرآن شـد بـا لـگـد جـا بـه جـا تـوئی آقـا آنکه دیده ضریح مـویِ حسین دسـتِ یـک بـیحـیـا تـوئی آقا آنـکـه دیـده سـرِ عـزیـزِ خــدا رفـت بـر نـیـزههـا تـوئـی آقـا بعد از آن شـاهـدِ هـجـومِ سپاه ســویِ آل عــبــا تــوئــی آقــا آنـکـه هــمــراه قـافـلـه رفـتــه ســویِ شــامِ بــلا تــوئـی آقــا سخت بر تو گذشت آن ساعات بد شـکـسـتـنـد حـرمت سادات اوج بـیغـیـرتـی نـشـان دادند سنگ در دست این و آن دادند اول شـهـر عـنـان مـرکـب را دست یک مشت بد دهان دادند جای عرضِ سلام، پیر و جوان نـاسـزاهــا بـه کــاروان دادنـد سرِ هر کـوچه با سرِ انگـشت دخـتـرِ فــاطـمـه نـشـان دادنـد بـوســهگـاهِ رســول خـاتــم را به دمِ چـوبِ خــیـزران دادنـد سخت بر تو گذشت آن ساعات بد شـکـسـتـنـد حـرمت سادات
: امتیاز
|
ترجمه موزون از احایث امام محمد باقر علیهالسلام
قـلبی که در آن، نور خدا خواهد بود در راه یـقـین، قـبـلـهنـما خـواهـد بود قَالَ البَاقر علیهالسلام: إِنَّمَا شِيعَتُنَا مَنْ أَطَاعَ اللهَ امام باقر علیهالسلام فرمودند: به راستی شیعۀ ما کسی است که خدا را اطاعت کند؛ الأمالی للطوسی، ص۲۷۳ هر منتظری که دل به ایمان دادهست جان بر سر عشق ما به جانان دادهست قَالَ البَاقر علیهالسلام: ما ضَرَّ مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِأَمْرِنَا أَنْ لا یَمُوتَ فی وَسَطِ فُسْطاطِ الْمَهْدِیِّ(علیهالسلام) وَ عَسْكَرِهِ امام باقر علیهالسلام فرمودند: کسی که در حال انتظار بمیرد، ضرر نکرده است و همانند کسی است که در وسط خیمه مهدی(علیهالسلام) و سپاهیانش جان داده است الکافی، ج۱، ص۳۷۲
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
وقتی که زهرِ کینه ز زین تا جگر رسید انگار قصّۀ غـم عـمرش به سر رسید از سـوز زهـر نـالـۀ جانکـاه میکشید از فـرط تـشـنـگی چِـقَـدَر آه میکـشید او سروِ دانشیست که قدش خمیده است خود را به کنج حجره به زحمت،کشیده است پـروانـهای که پَـر زدنش فـرق میکند شمعی که شکل سوختنش فرق میکند حـالا به یـاد خـاطـرههـا گـریه میکند بـا یـاد داغ کـرب وبـلا گـریه میکـند او امـتـداد غُـصّـۀ فـردای کـربـلاست همنـالۀ سه سالۀ صحـرای کـربـلاست دریای غیرت و غضبش پُر تلاطم است بـیـن تـمـام قـافــلـه او مـرد دوم اسـت او آشـنای هق هق اشـک شبـانههاست زخـمیِّ دست سـلـسله و تازیانههاست طفل آمده ولی چِـقَـدَر پیـر گـشـته بود بی جان و خسته از غل و زنجیر گشته بود با آبـلـه ز پـای خـودش کـار میکـشید مثـل رقـیّـه از کـف پـا خـار میکـشید انگار زهر تـازه تری از جگر گذشت تا غصههای بیحد شام از نظر گذشت او دیـده با چه سـخـتی و آزار بُردهاند نـامـوس شـاه را، سـر بـازار بـردهاند او دیده رقـص مـسـتی بزم شـراب را او دیـده خــیــزران و لب آفــتــاب را با یاد صحنهای، جگرش پاره پاره شد حرف کـنیز شد، به سکـینه اشاره شد
: امتیاز
|