کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت امام هادی علیه‌السلام

شاعر : محمد قاسمی     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفتعلن فاعلن مفتعلن فع     قالب شعر : غزل    

بـاز دلـم در هـوای حـضـرت هـادی            پَـر زده تا سـامـرای حـضرت هادی

می‌كِـشـدم سـمـت بــارگـاه رفـیـعـش            جَـذْبـۀ گـنـبـدْ طـلای حضرت هادی


پَـر زده‌ام تـا كـه آشـیــانــه بـگـیــرم            گوشۀ صحن و سرای حضرت هادی

بـارِ سـفـر بـسـته از دلـم، غـمِ عـالَـم            در دلِ بـیتُ الـولای حـضرت هـادی

جامعه را خط به خط، به چشم كشیدم            با نَـفَـسِ دلـگُـشـای حـضـرت هـادی

بـلـكـه هـدایـت شَـوَم، مُـدام مـی‌اُفـتـم            مُـلتـمـسـانـه به پـای حـضرت هادی

چایی شیرینِ مُوكـبِ دَمِ صحن است            داروی دارُ الـشّـفای حـضرت هادی

زادۀ إبنُ الرّضاست، حضرت حق هم            هست رضا، با رضای حضرت هادی
نیمۀ ذی‌الحجّه می‌رسد، چه قشنگ است            ذبح شَـدن، در مِـنای حضرت هادی

نیـمۀ مـاه است و بین ماه هـویداست            عـكـسِ رُخِ دلـرُبای حـضرت هادی

بُـرده دل از حـضرت جـوادُ الائـمّـه            چهرۀ چون مرتضای حضرت هادی

ای به فـدای لبـش كه غـنچـۀ بـوسـه            كاشـته بر گـونـه‌های حضرت هادی

"فـاطـمه" آورده گُـل برای "سـمانه"            در عوضِ رو نـمای حضرت هادی

گرچه زمینش كشیده است در آغوش            مسندِ عرش است جای حضرت هادی

كوری چشمان شورِ خصم، بلند است            قـامـتِ سـبـزِ لـوای حـضرت هـادی

كاش كه "سائل"شبی كنار ضریحش            شعـر بخـواند بـرای حـضرت هادی

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت امام هادی علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

امشب وزیده است به یثرب نسیم عشق            پیچـیده در فـضای مدیـنه شـمـیم عشق
آید ز طور عـشق، نوید از کـلیم عشق            غـرق تجـلّـیات خـدا شد حـریـم عـشق


در آن بهـشت حُسن، صفا موج می‌زند
آئـیــنـه‌ای ز
نـور خــدا مـوج مـی‌زنـد

مـاهـی دمـیـده اسـت بـه انـوار ایـزدی            مهـری رسـیده است در آفـاق سرمدی
دارد شـکـوه و منـزلت و قـدر احمدی            تـابـد از ایـن جـمـال فـروغ
مـحـمّــدی
اوصاف این امام مبین بس شنیدنی‌ست
نور جمال حضرت هادی چه دیدنی‌ست

نورخدا ز عرش به سوی زمین رسید؟            یا جلـوه‌ای ز نـور رسول امین رسید؟
روشن‌ترین ستـارۀ صبر و یقین رسید            آئـیـنــۀ تــمــام نــمـایـی ز
دیـن رسـیـد
خواهی نظر کنی تو
شفـیع القـیـامه را
بـنـگـر
حـریـم پـاک جــوادالائــمـه را

او در حریم قـرب خـداوند محرم است            معراج او همشه به عرش معظم است
او وارث شریعت عـیسی بن مریم است            او افتخار حضرت مـوسی و آدم است
موسی کجاست تا نـگـرد بر
کـمـال او
یوسف کجاست تا که بـبـیـند جـلال او

آئـیـنـۀ صـفـات مـبـیـن اسـت این امـام            گـنـجـیـنۀ معـارف دیـن است این امـام
مثـل رسـول نـور امـین است این امام            برما به حشر حبل متین است این امام
آب حـیـات می‌چـکـد از هـر نـگـاه او
تنها بـشر رسـد به سـعـادت،
ز راه او

دین جاودان ز کوشش و سعی تمام اوست            جود وکرم سجیّت و احسان مرام اوست
ما را چه جای حرف وحدیث از مقام اوست            جائی که جامعه سخنی از کلام اوست
چون جذبه‌ای که تا شجر طور
می‌برد
مـا را کـلام نـور سـوی نـور مـی‌بـرد

از او سخن به طـبع من الهـام می‌شود            یـادش کـه مـی‌رسـد دلـم آرام می‌شـود
مدحـش کجا به چـامه و
پیـغام می‌شود            وقتی که شـیر در قـدمـش رام می‌شود
هستی تمام در
کف مشکل‌گشای اوست
مدحش نه کار ماست که کار خدای اوست

بخـشـیـده‌انـد بر من مـسکـین ولایـتـش            دارم به دست گـوهر مهـر و محـبتـش
ای‌کاش از کرامت و لطف و عنایتـش            در دسـت ما دهـنـد بـرات
شــفـاعـتـش
بود تـمـام هـسـتی عـالـم ز
بـود اوست
در روز حشر چشم «وفایی» به جود اوست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَ سُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَ صَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و پیروی از فرامین و آموزه‌های ائمّه، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

این مقـتدا معـلم عـیـسی بن مریم است            او افتخار حضرت مـوسی و آدم است

مدح و ولادت حضرت امام هادی علیه‌السلام

شاعر : رضا آهی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

ای عاشـقـان دوبـاره زمان صفا رسید            نـوری دگـر ز مـنـبع نـور خـدا رسـید
رخـشنده گـوهـر صـدف آسـمان عشق            زیبـاتـرین سـلالـۀ خـیـرالـوری رسـید


آمـد یـگــانـه‌ای کـه ز یــمـن ولادتـش            پیـوسته بهـر ما ز خـداوند عـطا رسید
این مـرتـبه ز مکه نه! از بقـعـة النـبی            گـویا دوبـاره حضرت شیر خـدا رسید
از صُلْب لالۀ رضوی حضرت جـواد            شـمـع هـمیـشه روشن راه هُـدا رسـیـد
هادی قدم گرفت و سرود هاتفی چنین            ای عاشـقان خـبر که شه سامـرا
رسید
امشب منم دوباره ز می مست شادی‌م
غرق شـعـف ز
برکـت مـیـلاد هـادی‌م

حور و مـلک غریق تعجب زروی او            عالم گـرفته عـطـر ملـیـحی ز بوی او
مرغ دلـم گـرفـته وضـو بـهـر دیـدنش            دارد هوای پر زدن
امشب به سوی او
امشب منـم به رسم غـلامـان خـانه‌اش            گردیده شد گل سخـنم گفت و گـوی او
شکر خدا که رزق من اینگونه میرسد            سر می‌کـشـم پـیـالـۀ می از
سـبـوی او
دیگر مرا چه غم!
ز هیاهـوی بی‌کسی            وقتی که گـشـته‌ام ز مقـیـمان کـوی او
مـدیــون لـطـف هــادی آل عـلـی مـنـم            چـون آبــرو گـرفــتـه‌ام از
آبــروی او
شکر خدا که طالع من فـوق
العاده شد
نـامـم
غــلام درگـه ایـن خــانـواده شـد

جـانـم فــدای او کـه دلــم را جـلا دهـد            دردی اگـر رسـد به نـگـاهی دوا دهـد
این نکته بس ز معدن حسن و فضائلش            حاجـات هر گـدای درش را خـدا دهـد
نامش علی و هادی و نور هدایت است            زهــرا بـه نــوکـران در او بـهـا دهــد
آخـر
چـه می‌شـود که دل‌آرای بـا کـرم            با دست لطف خود به گدایش صفا دهد
دستی کـشد به روی سـرم، سـایۀ سرم            مـن را کـنـار مـرقـد جـانـانه جـا دهـد

امشب چه می‌شود؟ که رسد عیدیم چنین            بـر ســائـلـش زیــارت کـربـبــلا دهــد
می‌خـوانم از
ازل هـمه دم من قـلـندرم
دلــــداۀ تـــمـــــامــی اولاد حـــیـــدرم

قـاصر بـود زبـان ز ثـنـای نـگـار من            یـکـتـا بـود جــمـال دل آرای یـار مـن
میخوانم از
صمیم دل اینگونه با شعف            آری قــدم گـرفـتــه تــمــام قــرار مـن
تنها نه من به سیـنه زنم سنگ مهر او            باشـد فـدایـی‌اش هـمه ایـل و تـبـار
من
شد بهترین هـدیه نـصیـبم ز دست حق            دیوانگی ز جام و می
اش شد عیار من
مـمـنـونم از تـمـامی الـطـاف مـمتـدش            چون شد مـدال نـوکـریش افـتخـار من
هــسـتـم گـدای آل عــلــی و مـفـخّــرم            اینگونه شد مقدر و این گـشته کار من
شعرم تمام و
لحظـۀ لعن سـقـیـفه است
تنها عـلی بر عـالـم امکان خلیفه است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

می‌خـوانم از ازل هـمه دم من قـلـندرم           دیـــوانـــۀ تـــمــامــی اولاد حــیـــدرم

مدح و ولادت حضرت امام هادی علیه‌السلام

شاعر : صادق میرصالحیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : غزل

تا ده شـمردیم و خـدا آورد نور دیگری           مستیم هر بار از خمی، این بار جور دیگری

این نور هربار آمده یک سال برْکت کِشته‌ایم           این روزها از کوی ما دارد عبور دیگری


یک عمر پای سفرۀ این خاندان بودیم و شکر           نام عـلی بار دگـر آورده شـور دیگری

دنیا اگر با سامری بسته‌ست عهد دوستی           غم نیست، ما و سامرا و کوه طور دیگری

اسم امیرالمـومنین، رسـم امیرالمـومنین           گویا نجف در سامرا دارد ظهور دیگری

الله اکـبـر بـر لـبـم امـا خــدا را دیــده‌ام           در واژه‌های جامعه با هر مرور دیگری

بین لغت‌ها گشته‌ام هادی شبیه مهدی است           یعنی هنوز آن دورها پیداست نور دیگری

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت امام هادی علیه‌السلام

شاعر : سیدمحمدحسین حسینی نوع شعر : مدح وزن شعر : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

حرمت شوکت محض است ولی زیبا هم            متـوسـل به شکـوه حـرمت طـوبـا هم

غرق در جامعه و مست غدیریه شدیم            من و صحن حرم و کوه و خُم و دریا هم


از هلال رجب و نیمۀ ذی‌الحجه گذشت            آنچه در قدر سرودیم در عاشـورا هم

چه نیازی به طبیب است اگر نزد توأیم            که شـفـا می‌دهـی آری متـوکل را هم

تو علی هستی و در کنج قفس هم بروی            نزد تو ناله کـند شـیر که من روبـاهم

دل بگو آینه و شیشه اگر مال تو نیست            بشِکـن آیـنـه و شـیـشه و دل را با هم

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

گـشـت تا قـافـلـه‌ات بـین بیـابـان پـیـدا            در گذر شد بدنم زخمی و عریان پیدا

آب هم بود ولی تشنه بمیرم عشق است            شاهدم هست ازین کـاسه و دندان پیدا


گیسویم خاکی خاکیست خبر داری که            گیسویت هست دراین موی پریشان پیدا

تن من ماند زمین ماند زمین ماند زمین            بهـر دفـنـم‌ نـشده چـند مـسـلـمان پـیـدا

بخدا جـای زن و بچه تو اصلا نیست            کـربلا هر طـرفـش بوده مغـیلان پیدا

به دلم هیچ! به دستان خودت رحمی کن            خاتـمی مـانـده به دسـتان سلیـمان پیدا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

دخـتران تو کـنون چادر معجـر دارند            نیست این منظره در شام غریبان پیدا

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد

دور من جمع شدند و به تنم خـندیـدند            مسلـمت شد وسـط بـازی طفـلان پیدا!

مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

مسـلم که از حـسیـن سـلام مـکـرّرش            باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش

فرموده مدح و منقـبتـش را به افـتخار            ثاراللّهی که بوده نـبی مـدح گـسـترش


ایثار و عزم و غیرت و آزادی و شرف            تـعـظـیـم می‌کـنـنـد هـمه در بـرابـرش

حیـرت برند اهل فـضیلت به رتـبه‌اش            زانـو زنند اهل کـرامت به محـضرش

مبهـوت گـشـته آدمـیان و فـرشـتـگـان            از عـزّتی که کرده عـطا حیّ داورش

تعـریف کرد و داد خـبر از شهـادتـش            بــا دیــدن عـقـیـل هـمـانـا پـیـمـبــرش

این است آن شهید که در یاری حسین            تا روز حشر مسجد کوفه‌ست سنگرش

لبّیک او حسین و طوافش به موج خون            تکـبـیرها بـلـند ز هر زخـم پـیـکـرش

پیـوسته بوی عـطر گـل نـیـنـوا گرفت            زآن دسته‌های نی که عدو ریخت بر سرش

سر داد و سر نکرد به جز بر حسین خم            ای جان فدای پیکر در خون شناورش

این است آن قـتـیل که بر زندگان دهد            روح حـیــات از نـفـس روح‌پــرورش

بـالای دار رفـت و هـمه سـربـه‌دارها            گـل‌بـوسه می‌زنـنـد به قـبـر مطهّـرش

: امتیاز

رباعی های شهادت مسلم بن عقیل علیه‌السلام

شاعر : شعرای آئینی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

پیـغـمـبر درد بـود و هـم‌درد نداشت            از کوفه به‌جز خاطره‌ای سرد نداشت
می‌گـفت: خدایا که بگوید به حسـین            این شهر هزارکوچه، یک مرد نداشت


******** محمد علی جوشقانی ********

من در بـر کــشـتـی نـجــات آمـده‌ام            در ســاحـل چـشـمـۀ حـیـات آمـده‌ام

تا زودتـر از زود گـنـاهـم بـخـشـنـد            قـبـل از عـرفـه در عـرفـات آمـده‌ام

******** سید رضا مویّد ********

آهنگ سـفـر کرد به فـرمان حـسین            در کوچۀ کوفه شد غزل‌خوان حسین
وقتی که حماسه را به خون امضا کرد            می‌گفت: که جان من به قربان حسین

******** غلامرضا شکوهی ********

در شـهـر نمانـده اهل دردی جز تو            در جادۀ عـشق، رهـنـوردی جز تو
در کـوفه؛ اگرچه لاف مـردی بزند            ای طوعه نمانده است
مردی جز تو

******** سید مهدی حسینی ********

در شهـر دلی، به شوق پـرواز نبود            بـا حــنـجــرهٔ بــاغ، هــم‌آواز نــبـود
آورد کـبـوتـری پـیـام از گـل سـرخ            افـسـوس که یک پـنـجـرهٔ بـاز
نـبود

******** میثم مومنی نژاد ********

تنهـا نه کـسـی تو را هـمـاورد نبود            یک مردِ نـبـرد، یـار و همدرد نبود
آن شب که زنی کرد حـمایت از تو           
در کوفه به حقّ حق که یک مرد نبود

******** احد ده بزرگی ********

: امتیاز

مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه‌السلام

شاعر : شیرین خسروی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

طلـوع کرده شفـق در نگـاه شعـله‌ورت           اسیر چـشم تو باران، نسـیم در به درت

تو از کدام لبِ تـشنه قـصه می‌خـوانی؟           که رودهای جهـان گـشـته‌اند همسفـرت


چه بر تو رفت در آن لحظه‌ای که فهمیدی           از آب و رنگ خیانت پُر است دور و برت

چه داغ‌ها که دلت را پُر از شرر کردند           چه زخم‌های عمیقی که مانده بر جگرت

نه آسـمان که شـبی بی‌سـتاره و تاریک           که تکه ابـر سـیـاهی‌ست در نگـاه ترت

تو را چنان که تویی هیچ‌کس نخواهد بود           اگر جـدا شـود از تن هـزار بـار سـرت

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : اعظم سعادتمند نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر           اینجا نیا، دیگر نداری خانه در این شهر

یـادم می‌آید تا کجـاهـا کـیـسه‌ای نان را           می‌برد آن شب‌ها علی بر شانه در این شهر


وقتی تمام مردمانش جاهل‌اند ای عشق!           پیدا نخواهی کرد یک دیوانه در این شهر

آواره، گشتم کوچه‌ها را یک یک اما نیست           جز طوعه هرگز قامتی مردانه در این شهر

هرکس که روزی نامهٔ یاری برایت داد           شد نیـزه‌دار لشکر بیگـانه در این شهر

دورت بـگـردم! بـادهـای شــام آوردنـد           انگار با خود قحطی پروانه در این شهر

این نامه از مسلم به دستت می‌رسد اما           کشتند او را ناجوانمردانه در این شهر

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

وقتی تمام مردمانش عاقل‌اند ای عشق!           پیدا نخواهی کرد یک دیوانه در این شهر

ذکر مصیبت خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مکه

شاعر : سعید بیابانکی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بار بربـنـدیـد آهـنگ سـفـر دارد حسین           نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین

خنجر نامردمی خوردن ز اهل کوفه را           خوب می‌داند که میراث از پدر دارد حسین


اهل‌بیتش را ببین همراه خود آورده است           چون‌که از پایان کار خود خبر دارد حسین

تا بگوید شرط دینداری فقط آزادگی‌ست           روی دستش غنچه‌ای بی‌بال و پر دارد حسین

بانگ بر زد پیکری بی‌دست «اَدرک یا اَخا«           ناگهان دیدند دستی بر کمر دارد حسین

کوه صبر است او که هم داغ برادر دیده است           هم تک و تنهاست، هم داغ پسر دارد حسین

بر فراز نی نگاهش را به صحرا دوخته‌ست           آه اگر از اهل‌بیتش چشم بردارد حسین

کاروانی نیزه و شمشیر و خنجر پیش رو           کاروانی اشک و ماتم پشت سر دارد حسین

تا که حـج ناتـمام خـویش را کـامل کند           ترک سر کرده‌ست، احرامی دگر دارد حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل اشتباه فاحش حذف شد؛ به اشتباه گفته میشود کربلا بین دو رود بزرگ دجله و فرات است که کاملاً اشتباه است؛ زیرا هم دجله و هم فرات هر دو در شرق کربلا قرار دارند که ابتدا فرات و سپس دجله قرار دارد آن هم با فاصلۀ بسیار زیاد.( به نقشه های عراق مراجعه بفرمائید)  ضمنا کربلا در امتداد فرات بوده و هست نه در کنار آن!!!. در واقع در ۳۵ كیلومتری شمال شرقی شهر كربلا شهر مسیب قرار دارد كه رودخانه فرات از آن رد می‌شود و مرقد مطهر طفلان مسلم در آن قرار دارد و شاخه‌ای از فرات که به نام نهر حسینیه ( علقمه ) موسوم گردیده، در این منطقه از فرات جدا شده و از داخل شهر کربلا می‌گذرد و می‌دانیم که شهر در اطراف حرمین که ۵۰۰ متر با هم فاصله دارند، ساخته و آباد شده است.

وای من! مابین رود دجله و رود فرات           لب ز شن‌های بیابان خشک‌تر دارد حسین

ذکر مصیبت خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مکه

شاعر : محمود شاهرخی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای سفیر صبح! نور از لامکان آورده‌ای           بر حصار شب دمی آتشفشان آورده‌ای

تا که از مشرق دمیدی، سرخ‌رو چون آفتاب           روشنایی از کران تا بی‌کران آورده‌ای


تا چو نیلوفر زدی در برکۀ خون، دست و پا           پای از رفعت به اوج کهکشان آورده‌ای

آب دادی تا گُلِ توحید را از جوی خون           در کویرستان بهاری بی‌خزان آورده‌ای

نام تو شد شهره در آفاق چون آیات نور           تا به روی نیزه قرآن بر زبان آورده‌ای

از منا برتـافـتی رو، آمـدی در کـربـلا           فدیه با خود کاروان در کاروان آورده‌ای

برد ابراهیم اگر از بهر قربان یک ذبیح           تو به مذبح، کودک و پیر و جوان آورده‌ای

در زمان قحط‌سال عشق و ایثار و خلوص           تو حدیث عاشـقی را در میان آورده‌ای

خون پاکت شعله زد بر خرمن بیداد و کفر           بهر اهـریمن شهـابی بی‌امـان آورده‌ای

تـربت پـاک تو بادا غـرقـۀ عطر درود           چون گـل آزادگی را ارمـغان آورده‌ای

: امتیاز

ذکر مصیبت خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مکه

شاعر : حسن زرنقی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بار بر بسته‌ای ای دل، به سلامت سفرت           می‌بـری قـافـلۀ اشک مـرا پـشت سرت

راه می‌افتی و باقی‌ست به خاک عرفات           حرف‌هایی که روان بود از آن چشم ترت


به کجا می‌بـرد این راه بـلاخـیز تو را!           کـودکـان‌اند و زنـان‌اند چرا همسـفرت؟

ز امر حق قصد سفر داری و زین غم دلها           می‌شـود از سـر دلـباخـتـگی دربه‌درت

خـبر قـاصد تو می‌رسـد از طـوفـان‌هـا           این خبر چیست؟ که داغی‌ست گران بر جگرت

می‌رسی کم‌کم و پیداست به پهـنای افق           خـیمۀ در دل صحـرای بلا شـعـله‌ورت

میهمان هستی و با نیـزه و شمشیر چرا           میزبان تو گرفته‌ست چنین دور و برت؟

روزهـا می‌گـذرد می‌رسـد از راه آخـر           آن غروبی که سر نیزه روان است سرت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

می‌شوی دربه‌در کوه و بیابان و جهان،           می‌شـود از سـر دلـباخـتـگی دربه‌درت

ذکر مصیبت خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مکه

شاعر : مهدی مردانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی            احرام حـج بستی و عـزم کـربلا کردی

تو در تـمام راه، دور عـشق چـرخـیدی            حاشا اگر یک لحظه حَجّت را رها کردی


هـفتاد دفعه دور معـشوق خودت گشتی            آخر به روی نیـزه حَجَّـت را ادا کردی

شیطان به رویت سنگ زد، از کوفه پرسیدم:            کافر چرا اعمال حج را جا به‌ جا کردی

تا پای جان ماندن همان عهد قشنگی بود            عهدی که کوفی بست اما تو وفا کردی

خـون خـدا بودن قـیـامت می‌کـند در تو            حق داشتی تا محشرت را خود به پا کردی

تو خوب می‌دانستی آنجا یار و یاور نیست            حس می‌کنم از کربلا ما را صدا کردی

اینکه تو ابن بـوتـرابـی اتـفـاقـی نـیست            تو خاک را با خون پاکت کـیمیا کردی

حالا دلم با هر تپش صحن و سرای توست            یک کعبهٔ شش‌گوشه در قـلبم بنا کردی

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : سید بشیر حسینی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : غزل

دوبــاره مــوسـم آه و نــوا شـد            دل مـا بـا غـم یــار آشـنــا شـد
دلا!
دانشسرای حضرت دوست            بـرای دوسـتـانـش غـم‌سـرا شد


امام پنـجـم ما گـشـت مـسـمـوم            به قـرآن مـبـین و دین فـدا شـد
هشام پَست ظلـمی آنچـنان کرد            که باقـر کُـشتـۀ زهـر جـفـا شد
گـل بــاغ ولا پـــژمـــرد آخــر            هَــزاران هــمـدم اهـل ولا شـد
الا ای بـلـبـل شــیــدا نــوا کـن           
که دیگر صحن گلشن بی‌صفا شد
بزن بر سینه و بر سر که اینک            عـزای حضرت باقـر به پا شد
به
وقت کـودکی در کـربلا بود            از آن رو روز و شب کارش بُکا شد
ز دنیا رفت با قـلبی پُر از غـم            به مـاتم قـلب عـالـم مـبـتلا شـد
دلش دریای غم بود و پُر از درد            دگر راحت شد و دردش دوا شد
عـزیز حـضرت سـجّـاد، بـاقر            مشرّف بر حضور مصطفا شد
چنان افـغـان نمـودنـد آل هـاشم            که گویا شهـر یثرب کربلا شد
ز جان شد باقـرالعـلـم النـبـیّـین            عــزادارش تــمــام انـبـیــا شـد
عزاداران خـورشـید غـریـبـیـم            ز
هجرش روز ما شام عزا شد
»بشیر»ا کن دعا بر سوگواران            دلت بشکست و هنگام دعـا شد

: امتیاز

زبانحال امام محمد باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : مسمط

مگـر می‌شـود گـریـه بسـیـار کرد            مگـر می‌شود دیـده خـونـبـار کرد
مگر
می‌شود صحبت از خار کرد            مـگـر مـی‌شـود نـقـل بـازار کـرد


ولی از غم و غصه‌اش دق نکرد!

مگر می‌شود خـیـمه سـوزان شود            در آن شعـلـه‌ها عـمّه حـیران شود
کـشـیـده نـصـیـب یـتـیـمــان شـود            رد دسـت‌هـاشـان نــمـایــان شــود

ولی از غـم و غصه‌اش دق نکرد

مگـر مـی‌شـود گـفـت از سوخـتن            چه‌هـا می‌کـشـیـد عـمـه خـوب من
ز تــوهــیــن آن خـولـی بــد دهـن            مگـر می‌شـود گـفـت از زن زدن

ولی از غـم و غصه‌اش دق نکرد

مـگـرمـی‌شـود لـشـگـر نـیـزه‌دار            بـیـوفـتـد به دنـبـال یک طفـل زار
بـبــیـنـی ســر
شـاه را نـی ســوار            ز داغ رقـــیـــه شـــده بــی‌قـــرار

ولی از غـم و غصه‌اش دق نکرد

حـرم شـد گـرفـتـار رنج و عـذاب            چه‌ها کـرد با دست‌هـامـان طـناب
مگر می‌توان روضه خواند آب آب            مگر می‌شود حـرف زد از ربـاب

ولی از غـم و غصه‌اش دق نکرد

شبی که حرم سمت غمخـانه رفت            به مهـمـانی قـصـر شـاهـانه رفت
ز شـوق پـدر طـفـل دردانـه رفت            مگر می‌تـوان گـفت ویـرانه رفت

ولی از غـم و غصه‌اش دق نکرد

کنون این من و این دل گریه خیز            کـه اشـکـم بُـود کـربـلا را گـریـز
چه بـایـد کـنـم با
غـمـش یا عـزیز            مگر می‌شود گفت حرف از کنیز

ولی از غـم و غصه‌اش دق نکرد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

کنون این من و این دل گریه خیز            نشـسـتم به بـسـتر مریض مریض

زبانحال امام محمد باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

زهر آخر راحـتم کرد از جـفای کربلا            شاهـد عـیـنی شدم در مـاجـرای کربلا
پنجمین خورشیدِ تابانم که می‌سوزم ز غم            زنـدگی کـردم هـمیشه پا به پای کربلا


سالها همچون پدر خون گریه کردم بر حسین            کاش می‌شد جان دهم در روضه‌های کربلا

همسفـر بودم به سنِ کودکی با کاروان            صحنه‌هایی دیده‌ام در جای جای کربلا
تشنگی را لمس کردم در غروبِ عاطفه            مُردم و زنـده شدم در قـهـقـرای کربلا
دیده‌ام خیلی خجالت
می‌کِشد بانو رباب            شیرخواره شد نـوا و هـای‌هـای کـربلا
داغ جـدّم پشتِ عمّه زینبم را خم نمود            خـم شده قـدِ کـمـانش در مـنـای کـربلا
بر سرِ نیزه زدند رأسِ حسین
ابن علی            وای از کعبِ نی و از نیـزه‌های کربلا
غارت و یغما شروع شد آل عصمت را زدند            رنگِ نـیـلـوفـر گرفـتند بچّه‌های کربلا
دستهامان بـسته شد با ریـسمانِ متصّل            وَ اسـارت شد نـصیبِ لالـه‌هـای کربلا

عمّه‌ام مجروح شد از ضربه‌های بی‌هوا            مطـمئـنـم شد فـقـط خـیر النـسای کربلا
کوفه و شامات رفتیم و نفس از ما گرفت            ما بـلا دیـدیـم ...از بـعـدِ بـلای کـربلا
بسته‌ام بارِ سفـر
را باز می‌گویم حسین            از سرم هرگز نرفته چون هوای کربلا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا غلط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

پنجمین خورشیدِ تابانم که می‌سوزم ز غم            زندگی کردم همیشه همیشه پا به پای کربلا

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

سالها رزقم شده عجز و انابه چون پدر            کاش می‌شد جان دهم در روضه‌های کربلا

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

روزِ دهم پشتِ عمّه زینبم را خم نمود            خـم شده قـدِ کـمـانش در مـنـای کـربلا

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : عبدالحسین میرزایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

طفل باشی غم بسیار ببینی سخت است           غنچه باشی ستم خار ببینی سخت است

غربت و غارت و داغ و عطش و در به دری           نصف روز این همه آزار ببینی سخت است


اربـاً اربـا تن خـونـین اذان گـوی حـرم           به زمین دست علمدار ببینی سخت است

روی تل بر سر و سینه زدن و بی‌کسی           دخـتر حـیـدر کـرار ببـیـنی سخت است

زیـر پـا و تـه گــودال امــان از گـودال           یک تن و آن همه اشرار ببینی سخت است

بین یـک خـیـمـه آتـش زده بـابـایـت را           با تن خسته و تب‌دار ببینی سخت است

سر هـجـده پـسر فـاطـمه را بر سـر نی           با دو تا چشم گهربار ببینی سخت است

روضه ام حرف رباب است اگر حرمله را           در همه عمر تو یکبار ببینی سخت است

به خدا هیچ کجا سخـت‌تر از شـام نـبود           عمه ات را سر بازار ببینی سخت است

پایکوبی و کف و هلهله و خنده و رقص           دور یک مشت عزادار ببینی سخت است

بین نا محرم و بر ناقه و طفـلت به بغل           مادرت را که گرفتار ببینی سخت است

دخـتـران عـلی و فـاطـمـه بـازو بـسـتـه           وسط مجـلس اغـیار ببـینی سخت است

طفل باشی ولی هـمبازی خود را دیگر           خسته و دست به دیوار ببینی سخت است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن تغییر داده شد، همانگونه که بسیاری از علما و مراجع در کتب: جلاءالعیون ۵۶۹؛ منتهی الآمال ۴۴۹؛ نفس المهموم ۲۸۳؛ لؤلؤ ومرجان ۲۱۵؛ اربعین الحسینیه ۱۳۸؛ قاموس الرجال  ج۸ ص ۴۶۶؛ فواید المشاهد ۵۱؛ تحقیق درباره اوّل اربعین ۶۸۴؛ تنقیح المقال ج۲ص ۱۹؛ حماسه حسینی ج۳ ص ۲۵۵؛ کبریت احمر ۳۸۴؛ مقتل تحقیقی ۱۸۰؛ مقتل جامع ج۱ ص۱۱۹ و .... نوشته ­اند ازدواج حضرت قاسم با دختر امام حسین  تحریفی است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا بدون هیچ سندی تحریف شده است. در استفتاعی که از حضرات آیات عظام سیستانی، خامنه ای و فاضل لنکرانی صورت گرفته است آنها نیز ضمن نادرست خواندن این داستان جعلی و خیالی؛ خواندن آن را جایز ندانسته اند. (جامع المسائل ج۲ ص۶۲۰ و ۶۲۴) 

اربـاً اربـا تن دامـاد و اذان گـوی حـرم           به زمین دست علمدار ببینی سخت است

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد

بعد از آن بوسه لب عـمه ما خونی بود           مثل او حنجر خونبار ببینی سخت است

نیمه شب به رخت زجر که سیلی بزند           همه جا را پس از آن تار ببینی سخت است

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترجیع بند

روضــه‌دارِ مـــنــا تـوئـی آقـا            شــاهــدِ کــربــلا تــوئــی آقــا

پیش تو مـادرت زمین خورده            نــوۀ مـجــتــبــی تــوئــی آقــا


هـمـره عــمـه آمــدی گــودال            راویِ مـــاجــرا تــوئــی آقـــا

آنکه دیـده گـروه گـروه زدنـد            سنگ و چوب و عصا توئی آقا

آنکه دیده به زیرِ چکـمۀ شمر            شـاه، زد دسـت و پـا توئی آقا

آنـکـه دیـده تـمــام قــرآن شـد            بـا لـگـد جـا بـه جـا تـوئی آقـا

آنکه دیده ضریح مـویِ حسین            دسـتِ یـک بـی‌حـیـا تـوئی آقا

آنـکـه دیـده سـرِ عـزیـزِ خــدا            رفـت بـر نـیـزه‌هـا تـوئـی آقـا

بعد از آن شـاهـدِ هـجـومِ سپاه            ســویِ آل عــبــا تــوئــی آقــا

آنـکـه هــمــراه قـافـلـه رفـتــه            ســویِ شــامِ بــلا تــوئـی آقــا

سخت بر تو گذشت آن ساعات

بد شـکـسـتـنـد حـرمت سادات

اوج بـی‌غـیـرتـی نـشـان دادند            سنگ در دست این و آن دادند

اول شـهـر عـنـان مـرکـب را            دست یک مشت بد دهان دادند

جای عرضِ سلام، پیر و جوان            نـاسـزاهــا بـه کــاروان دادنـد

سرِ هر کـوچه با سرِ انگـشت            دخـتـرِ فــاطـمـه نـشـان دادنـد

بـوســه‌گـاهِ رســول خـاتــم را            به دمِ چـوبِ خــیـزران دادنـد

سخت بر تو گذشت آن ساعات

بد شـکـسـتـنـد حـرمت سادات

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد زیرا همانطور که در کتب منتهی الآمال ص ۴۸۳؛ اربعین الحسینیه ص ۲۳۳؛ تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین ص ۲۱۱؛ مقتل جامع ج۱ ص ۱۴۱، مقتل تحقیقی ص ۲۶۸، پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۳۰۴ و دیگر کتب معتبر آمده است صدقه دادن و سر به چوبۀ محمل زدن، مغایرت با روایت های معتبر است؛ این قصه اوّلین بار در کتاب نورالعین منسوب به اسفراینی جعل شده است جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

رأسِ جـدت به زیـرِ پـا افـتـاد            بسکه سر نیـزه را تکان دادند

دسـتِ سـادات بـر سـرِ بـازار            صـدقـه تـکـه‌هـای نــان دادنـد

ترجمه موزون از احایث امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : حسین شنوایی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

قـلبی که در آن، نور خدا خواهد بود            در راه یـقـین، قـبـلـه‌نـما خـواهـد بود
آن‌کـس که اطـاعـت از خـداونـد کـند            او شـیـعۀ راسـتـیـن مـا خـواهـد بـود


قَالَ البَاقر علیه‌السلام: إِنَّمَا شِيعَتُنَا مَنْ أَطَاعَ اللهَ

امام باقر علیه‌السلام فرمودند: به راستی شیعۀ ما کسی است که خدا را اطاعت کند؛ الأمالی للطوسی، ص۲۷۳

هر منتظری که دل به ایمان داده‌ست            جان بر سر عشق ما به جانان داده‌ست
انـگـار کـه هـم‌رکـاب مـهــدی بــوده            در لشکر و خیمه‌گاه او جان داده‌ست

قَالَ البَاقر علیه‌السلام: ما ضَرَّ مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِأَمْرِنَا أَنْ لا یَمُوتَ فی وَسَطِ فُسْطاطِ الْمَهْدِیِّ(علیه‌السلام) وَ عَسْكَرِهِ

امام باقر علیه‌السلام فرمودند: کسی که در حال انتظار بمیرد، ضرر نکرده است و همانند کسی است که در وسط خیمه مهدی(علیه‌السلام) و سپاهیانش جان داده است الکافی، ج۱، ص۳۷۲

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

وقتی که زهرِ کینه ز زین تا جگر رسید            انگار قصّۀ غـم عـمرش به سر رسید

از سـوز زهـر نـالـۀ جانکـاه می‌کشید            از فـرط تـشـنـگی چِـقَـدَر آه می‌کـشید


او سروِ دانشی‌ست که قدش خمیده است            خود را به کنج حجره به زحمت،کشیده است

پـروانـه‌ای که پَـر زدنش فـرق می‌کند            شمعی که شکل سوختنش فرق می‌کند

حـالا به یـاد خـاطـره‌هـا گـریه می‌کند            بـا یـاد داغ کـرب وبـلا گـریه می‌کـند

او امـتـداد غُـصّـۀ فـردای کـربـلاست            هم‌نـالۀ سه سالۀ صحـرای کـربـلاست

دریای غیرت و غضبش پُر تلاطم است            بـیـن تـمـام قـافــلـه او مـرد دوم اسـت

او آشـنای هق هق اشـک شبـانه‌هاست            زخـمیِّ دست سـلـسله و تازیانه‌هاست

طفل آمده ولی چِـقَـدَر پیـر گـشـته بود            بی جان و خسته از غل و زنجیر گشته بود

با آبـلـه ز پـای خـودش کـار می‌کـشید            مثـل رقـیّـه از کـف پـا خـار می‌کـشید

انگار زهر تـازه تری از جگر گذشت            تا غصه‌های بی‌حد شام از نظر گذشت

او دیـده با چه سـخـتی و آزار بُرده‌اند            نـامـوس شـاه را، سـر بـازار بـرده‌اند

او دیده رقـص مـسـتی بزم شـراب را            او دیـده خــیــزران و لب آفــتــاب را

با یاد صحنه‌ای، جگرش پاره پاره شد            حرف کـنیز شد، به سکـینه اشاره شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

او دیـده شـامـیـان حـرامی، دریـده‌انـد            او دیـده معـجـر از سـر... کـشـیـده‌اند